برای اینکه تعریف روشنتری از مهیت و دامنهجامعهشناسیشهری به دست دهیم میتوانیم بگوییم، تجزیه و تحلیل شهر به عنوان یکواقعیت اجتماعی موضوع جامعه شناسی شهری است. بنابراین جامعه شناسی شهری ، کلیهمسائل اجتماعی جامعه شهر نشین را دربر خواهد گرفت. یکی از واقعتهای اساسی ، رابطهاز تحت جامعه با سایر واقعیتهای اجتماعی است، مانند رابطه تراکم جمعیت و سازمانها وشیوه تفکر و زندگی اجتماعی.
بدون اینکه بخواهیم کلیه جنبههای جامعه شناسی شهری را موردبحث و بررسی قرار دهیم، منظور این است که اهمیت و ماهیت ملاحظات جامعه شناسی برمسائل شهری روشن شود و برخی اطلاعات مربوط به اجتماع شهرها که اختصاصا معنای خاصیدر بر دارد و نیز روشهای بررسی مسائل شهری را مورد مطالعه قرار گیرد. در عمل ،امروز شهرسازان ، معماران و مهندسان تاسیسات شهری بیش از پیش به میزان قابل توجهیاز ره آورد جامعه شناسی شهری استفاده میکنند و مفهومشهر سازیو شهرنشینی را منحصر به جنبهمعماری آن نمیدانند.
بنابراین لازم است زبان مشترکی نیز آنها را به یکدیگرپیوند دهد تا به درستی نظرات یکدیگر را درک کنند و در بهبود زندگی اجتماع شهرنشینیاز آن استفاده کنند. اما برای اینکه به درستی بدانیم جامعه شناسی شهری چیست و مشتملبر چه مباحثی است بهتر است قبلا به عنوان یاد آوری جامعه شناسی را بطور کلی تعریفبکنیم. پس جامعه شناسی ، مطالعه علمی واقعیتهای اجتماعی است که از سه جنبه ریختشناسی ساختاری و فرهنگی و روانی مورد بحث و مطالعه قرار گیرد.
اگر از جنبه مادی و خارجی را مورد نظر قرار دهیم، شهر بدواانبوهی از افراد انسانی و فضایی را که در آن سکونت گزیدهاند شامل میشود. در اینجانظم جاری مربوط به مسائل زیر در خور توجه است. جمعیت شهری(از نظر تعداد ، تراکم ، ترکیب وساختمان و تحول) ، طرز پراکندگی و قرار گرفتن جمعیت در فضای شهر اصول تمایز بینقسمتهای مختلف فضای شهر و تاثیرات آن بر زندگی اجتماعی افراد و گروههایی که در آنزندگی میکنند. از جهت دیگر ، شهر عبارتست از یک سازمان اجتماعی پیچیده است. یعنی ،شهر تنها از تجمع افراد تشکیل نمیشود بلکه مشتمل بر گروههای مختلفی ، مانندخانواده ، طبقات اجتماعی ، کارگاهها و کارخانهها ، گروههای نژادی ، انجمنهایمختلف و غیره است.
میتوان سخن از یک نوع «روحیه شهری» یا «فرهنگ شهرنشینی» به میان آورد که با خوصیاتاجتماعات غیر مشابه فرق دارد. به عبارت دیگر ، سبک زندگی و شیوه فکر کردن و بروزاحساسات و عواطف که بر حسب جوامع و منطق مختلفی که شهر جزئی از آن است متفاوت و برحسب تارخ و خوصیات شهرها متغیر است، ویژگیهایی به زندگی شهرنشینی بخشیده است که خاصاجتماع مورد نظر یعنی شهر است. مثلا استقلال افراد در مقابل سنن و آداب ، در شهرهاافزایش مییابد و پذیرش افکار جدید ،مدپرستی،خلاقیت ،نوآوری وتسامح فزونی میگیرد. نکته دیگر اینکه ، شهر را نباید واحد مستقل و مجزا از جامعهدانست، یعنی نمیتوان آن را از واحدهای دیگر وابسته به آن جداگانه مورد مطالعه قرارداد. زیرا:
اولا شهر با منطقهای که در آن واقع شده است ارتباط کامل دارد. یعنی از یکسوخوصیات منطقه در شهر تاثیر میگذارد و از وی دیگر شهر به تدریج کم و بیش خوصیاتشهری خود را به منطقهای که خود جز آن است انتقال میدهد و در حقیقت منطقه و شهرعکس العملهای متقابلی در برابر یکدیگر دارند.
تفاوت موجود میان جامعههای انسانی از دیرباز مورد توجهبسیاری از متفکران و جامعه شناسان قرار داشته است. و گروهی ازدانشمندان علوم اجتماعی با در نظر گرفتن جنبههای مختلف زندگی اجتماعی ، تقسیم بندیهایی ازجامعههای انسانی به عمل آوردهاند و برای هر کدام ویژگیهایی ذکر کردهاند که بادیگری تفاوت دارد.
ابنخلدونفیلسوف ، جامعه شناس اسلامی قرن هشتم هجری قمری جامعههای انسانی را بهدو نوع بادیه نشین و شهرنشبن تقسیم میکند و تفاوت میان آنها را درارتباط با عواملاقتصادی روشن میسازد. مفهوم همبستگی در حدود پنج قرن پیشتر بوسیله ابن خلدون تحتعنوان عصبیت بیان شده است. عصبیت به معنی همیاری ، همبستگی ، همگرایی ، یاریگری. ابن خلدون میگوید عصبیت در جوامع بدوی نیرومندتر از جوامع شهری است در چندین جاتائید میکند که عصبیت دینی بالاترین ، مهمترین و نیرومندترین عصبیت هاست و جوامعیکه پیرامون یک انگیزه الهی گرد آمدهاند، دارای عصبیت فراوانی هستند.اماآنچه ابن خلدون درباره دو جامعهبادیه نشینانو شهرنشینان مطرح میکند میزانو شدت عصبیت است، این پدیده در میان مردم بادیه نشین بسیار شدید است، به تدریج کهاجتماعات بادیه تطور پیدا میکند به شهر تبدیل میشود، عصبیتها هم روبه ضعفمیگذارد و با ضعیف ترشدن عصبیتها ، جامعه قادر به حفظ موجودیت خود نمیباشد و براثر هجوم گروهی که عصبیت بیشتری دارند شکست میخورد و زوال مییابد و این بیانفلسفی طلوع و زوال شهرها و تمدنها از دیدگاه ابن خلدون است.
بنابر نظریهامیلدورکیم جامعه شناس فرانسوی ، جامعهها براساس نوع انسجام ، همگرایی و همبستگیافراد با یگدیگر به دو گونه تقسیم میشود. گونه اول جامعه مبتنی برهمبستگی مکانیکیاست که افراد آن در حکم اجزای یک ماشین هستند، انتظام اجتماعی در این جامعه بیشتربر تشابه و همانندی افراد استوار است و افراد ازلحاظ حرفه و شغل ، طرز تفکر ، ادراکو رفتار با یکدیگر کم و بیش مشابهت دارند و همگی تحت نظام واحدی قرار میگیرند و ازمقررات و قوانین و سنتهای یکسانی پیروی میکنند.
گونه دوم مبتنی بر همبستگیارگانیک یا همبستگی اندامی یا عضوی است که روابط افراد بر اساس عدم تشابه و ناهمانندی قرار دارد. این جامعه مانند ارگانیسم انسان دارای اعضای متعددی است که هرکدام کار خاصی انجام میدهند ولی در عین حال میان آنها ارتباط متقابل برقرار است. یعنی هم با یکدیگر و هم با کل ارگانیسم جامعه در ارتباط متقابل هستند. در این نوعجامعه تقسیم کار و تخصص و حرفههای گوناگون وجود دارد و افراد از نظر شغل ، عقیده وذوق و سلیقه با هم فرق میکنند و آنچه باعث پیوستگی و ارتباط متقابل میان آدمهامیشود، تجانس و همانندی و پیروی از قانون سنتی واحدی نیست، بلکه افراد براساسنیازهای متقابلشان با هم ارتباط پیدا میکنند و به آن آگاهی دارند.
آنچه کهدورکیم در این زمینه مطرح میکند تغییراتی است که با پیدایی شهرنشینی و تطوراجتماعیدر این پدیده بوجود میآید. به عقیده او همگرایی Solidarite در جامعه بادیه به علتساختار اجتماعی ویژه آن ازنوع همگرایی خود به خودی و ماشینی است که نا آگاهانه صورتمیگیرد، مانند اجزاء و پیچ مهرههای ماشین که در کنار هم قرار دارند و بطور خود بهخود موجب حرکت ماشین میشود. ولی در جامعه شهری این امر به صورت منطقی حساب شده وآگاهانه در میآید که دورکیم آن را همگرایی اندامی یا ارگانیک نام میگذارد، یعنیافراد مانند اندامهایی هستند که هر کدام کاری انجام میدهند و با هم ارتباط دارندکه نتیجه کارکرد و ارتباط میان آنها همان ادامهحیات ارگانیسماست.
او مینویسد: هر یک از ما در ذات خود دهقانیم ، خواه درنیویورکزندگی کنیم یا درپاریس، یالندنو هرگز به روستا نرفته باشیم، با نگاهی از پنجره یکآپارتمانو دیدن تک درختی بر زمینه یکنواختشهر با طرح زمخت آسمان خراشها ، به ناگهان اندوهی در درون خود حس می کنیم،درختخاطره اجداد ماراکه دهقان بوده اند به ما باز می آورد و تماشای آن روح مارا احساسیاز تبعید می کند، زیرا ما خواه ثروتمند و در جستجوی ثروت بیشتر با فقیر و نادار ودر تلاش زندگی بهتر ، همه از روستا آمدهایم.
یک درخت ، میانسیمان وبتونمیتواند بطور ناگهانی خاطرهای ازمزارعی را که در گوشه نامعلومی از بستر زمان پشت سر نهادهایم در ما بیدار میکند. میتوانیم کودکی ، عشق و شادی را فراموش کنیم … اما زمین راحتی اگر دیگر زیر پای مانباشد و در سایه درختی ننشسته باشیم همواره به یاد خواهیم داشت زمین نیرومندتر ازخون ماست، در آن جریان مییابد و سیرابش میکند. زمین خود زندگی است، به همین سببمشاهده یک درخت ، آرزوی زمینی را که از دست دادهایم در ما بر میانگیزد.
او ازلحاظ روابط اجتماعی معتقد به دو نوعجامعه است :
نوع اول ، جامعه مبتنی بر روابط نخستین که در آن روابطافراد نزدیک ، صمیمانه و چهره به چهره و عاطفی است. نوع دوم ، جامعه مبتنی بر روابطدومین که میان افراد روابط خشک ، رسمی و حساب شده برقرار است. هر چند ممکن است ایننوع روابط در شهر و روستا به نسبتهای متفاوتی وجود داشته باشد ولی بطور کلی درجامعه روستایی روابط افراد بیشتر از نوع روابط نخستین است. در یکروستای سنتیافراد معمولا در میان هم زادهمیشوند، در کنار هم زیست میکنند و روابط آنها بر اساس شناخت متقابل قرار دارد. هریک از افراد روستایی فرد دیگر جامعه خود را با تمام وجوه و ابعاد شخصیت او میشناسدو میداند فلان شخص که فردی از افراد جامعهاش است، دارای چه خصوصیت اخلاقی است، بهچه خانوادهای تعلق دارد و از لحاظ اقتصادی در چه سطحی قرار دارد و دارای چهموقعیتی است.
دیگر افرادخانوادهاو چه کسانی هستند چه خصوصیات و چهمنزلت و پایگاهی درجامعه دارند. روابط صمیمانه و نزدیک در اجتماع کوچک ده برای مردم مطلوب و خوشایند است. ویمینویسد : اهالی دهکدههای اطراف … شهر … پس از رسیدن به مرحله توانگری و ثروت بهشهر منتقل شده و در آن سکونت گزیده و رفته رفته به رفاه زندگی و تجمل خواهیشهرنشینی متمایل گشتهاند. این پدیده اجتماعی در عین حال روشنگر آنست که شهرنشینانبطور عمده خاستگاه اجتماعی روستایی دارند.
برچسب های مهم